۱۴۰۱ آذر ۸, سه‌شنبه

از جنبش روشنگری تا زن، زندگی، آزادی/ رضا نجفی

 

از جنبش روشنگری تا زن، زندگی، آزادی/ رضا نجفی

ماهنامه خط صلح – هنگامی که از «ادبیات اعتراضی» سخن گفته می‌شود، شاید گروهی بپندارند که فهم ما از آن مفهوم، معنایی مترادف و یا نزدیک به «تعهد در ادبیات» و یا به خوانشی دیگر «ادبیات متعهد» است؛ فهمی که خود نگفته پیدا است رنگ و بویی «چپ» دارد. هر چند «ادبیات چپ» نیز نمونه‌ای‌ست از همین «ادبیات اعتراضی». به باور نگارنده‌ی این مقاله ادبیات اعتراضی الزاماً متعهد نیست اما ادبیات متعهد بی‌تردید زیرمجموعه‌ی ادبیات اعتراضی می‌گنجد. اگر بکوشیم تعریفی ساده از این دو اصطلاح به دست دهیم باید بگوییم ادبیات اعتراضی می‌تواند بی‌آن‌که باورمند به یک جناح سیاسی، یا یک ایدئولوژی خاصی باشد، تنها معترض به امر یا پدیده‌ای باشد اما ادبیات متعهد ضمن اعتراض به امور یا پدیده‌هایی قائل به یک باور است به مثابه‌ی راه‌حل برای نمونه ادبیات موسوم به رئالیسم سوسیالیستی خود را متعهد به آرمان‌های مارکسیستی می‌شمارد و در کنار اعتراض به برخی پدیده‌ها به عنوان راه‌حل از شعارهای جریان چپ دفاع می‌کند. اما این اشتباه است که ادبیات متعهد را منحصر به چپ‌ها بپنداریم. همان گونه که ایدئولوژی‌ها و اندیشه‌های سیاسی و فلسفی گوناگونی یافت می‌شود، باورمندان به این جریان‌های فکری هر یک در ادبیات خاص خودشان به تبلیغ و حمایت از آرمان‌های خود پرداخته‌اند و متعهد به نگره‌ی خاص خود بوده‌اند. سبب رواج این باور که ادبیات اعتراضی یا حتا ادبیات متعهد مترادف با ادبیات چپ است، تا اندازه‌ی بسیاری حاصل کوششش خود نیروهای چپ بوده است. برای نمونه منتقد بزرگی مانند لوکاچ آثار کافکا را برآمده از ذهنیت هذیانی بورژوایی می‌دید، اما غافل از این بود که در نگاهی متفاوت می‌توان آثار کافکا را نقد جامعه‌ی سرمایه‌سالار، بروکراسی و شیءزدگی در جامعه‌ای صنعتی برشمرد؛ با این تبصره که این نگاه و نقد به شکلی مدرن و انتزاعی بیان می‌شود، نه آن‌گونه که مورد پسند منتقدان چپ است، به‌گونه‌ای رئالیستی. به هر رو در آغاز پیش از پرداختن به تاریخچه و نمونه‌های ادبیات معترض در زبان فارسی مایلم اشاره‌ای به الگوهای جهانی ادبیات اعتراضی بکنم که بر نویسندگان ایرانی نیز تأثیرگذار بودند.

سرآغاز ادبیات اعتراضی نه به رئالیسم سوسیالیستی یا ادبیات چپ، بلکه به زمانه‌ی پیدایی رمان و ادبیات جدید داستانی بازمی‌گردد و دست‌کم عمری به بلندای جنبش روشنگری دارد. از این‌رو برای بررسی تاریخچه‌ی ادبیات اعتراضی نه به سده‌ی بیست یا حتی نوزده، که باید به سده‌ی هجده رجوع کرد. می‌دانیم که سده‌ی هجده اوج جنبشی فلسفی به نام جنبش روشنگری بود. به قول میلان کوندرا سده‌ی هجده نه‌تنها سده‌ی فلاسفه‌ای چون ولتر، روسو، کانت و غیره، بلکه سده‌ی رمان‌نویسانی چون استرن نیز بود. به گمان او رمان و فلسفه که هر دو زاده‌ی روح پرسش‌گر باخترزمین بودند، هدف مشترکی داشتند؛ یعنی جست‌وجوی حقیقت، اما هرکدام با ابزاری متفاوت.

از همین رو جای شگفتی ندارد که نخستین بهره‌برداران از ادبیات برای مقاصد فلسفی، اجتماعی و سیاسی خود همان بزرگان جنبش روشنگری بودند. اگر بپذیریم که این جنبش در واقع اعتراضی بود به جهل، خرافات و خودکامگی، می‌باید ادبیات برآمده از آن را نیز گونه‌ای ادبیات اعتراضی شمرد. از مصداق‌های این‌گونه از ادبیات می‌توان به آثاری از ولتر مانند ساده‌دل، ژان ژاک روسو مانند امیل، دیدرو مانند ژاک قضا و قدری و اربابش و دیگر آثار اشاره کرد. در همه‌ی این آثار، گونه‌هایی از اعتراض به تعصبات مذهبی، استبداد سیاسی و عقب‌ماندگی‌های فرهنگی دیده می‌شوند.

بی‌درنگ باید یادآور شد که ممکن است کیفیت ادبی بسیاری از این آثار زیر پرسش باشد. برای نمونه امروزه ارزش رمان‌واره‌ای مانند امیل نه به فرم و شگردهای ادبی آن، بلکه به فضل تقدم این اثر در ارائه‌ی نظریه‌ای جدید در مقوله‌ی تعلیم و تربیت دانسته می‌شود؛ البته خرده‌گیری منتقدان ادبی در این‌باره بسیار به‌جاست، اما نباید از یاد برد که در این مورد و به طور کلی در ادبیات اعتراضی ‌ــ‌چه از جنس روشنگری یا چپ‌ــ ادبیات نه هدف، بلکه ابزاری برای طرح اندیشه‌هایی انتقادی بوده است. برای ولتر یا روسو نوشتن رمان یا نمایشنامه، بهانه‌ای بود تا با این ابزار و زبان جدید دست به اصلاح اجتماعی زنند. به این ترتیب می‌توان عمر مشاجره‌ی معروف «هنر برای هنر» یا «هنر برای مردم» را تا به این تاریخ نیز رساند. این منازعه البته در سده‌ی نوزده نیز به اوج خود می‌رسد و کسانی مانند تالستوی با نوشتن کتاب هنر چیست؟ به آن دامن می‌زنند، اما نگارنده اکنون به این نمی‌پردازد که در این دعوا حق به جانب کدام گروه است و در یک اثر ادبی اولویت با فرم است یا با محتوا. بی‌آنکه بخواهیم در این‌باره داوری کنیم، به ذکر این مدعا بسنده می‌کنیم که در ادبیات اعتراضی بیش‌وکم پیام و درون‌مایه‌ی اثر مهم‌تر از شگردها و فرم بیان شمرده می‌شود؛ ولو دست بر قضا فرم بر محتوا چربیده باشد.

پس از آن‌که روشنگران از ادبیات برای بیان ایده‌های خود بهره بردند، جاده برای دیگران نیز باز شد و در سده‌های بعدی تا به امروز گروه‌های گوناگونی انواع ادبیات متعهد را رواج دادند؛ از نویسندگان مذهبی که ادبیاتی موسوم به ادبیات کاتولیکی را آفریدند تا نویسندگان چپ‌گرایی که پایه‌گذار رئالیسم سوسیالیستی شدند یا از نویسندگان دست‌راستی با اندیشه‌های فاشیستی گرفته تا ادبیات اگزیستانسیالیستی، ژان پل سارتر و پیروان او، همه و همه از ادبیات به عنوان ابزار سود بردند تا اندیشه‌های خود را تبلیغ کنند.

در این میان البته می‌توان به تفاوت‌های زیرشاخه‌های ادبیات متعهد اشاره کرد و ادبیات تبلیغی را از ادبیات اعتراضی مجزا ساخت، اما ما از کوشش برای دادن تعاریفی برای شاخه‌های گوناگون این پدیده چشم‌ می‌پوشیم و بسنده می‌کنیم به ذکر این نکته که در این نوشتار ما به شکل مشخص به ادبیات اعتراضی پرداخته‌ایم و نه هرگونه ادبیات سیاسی یا تبلیغی یا متعهد.

پس از این پیش‌گفتار مطول و اما ناگزیر بپردازیم به سابقه‌ی ادبیات اعتراضی در ایران. همان‌گونه که سابقه‌ی این نوع از ادبیات به سرآغاز ادبیات جدید داستانی بازمی‌گردد، ادبیات اعتراضی در ایران نیز با پیدایی ادبیات جدید داستانی هم‌زمانی دارد. بیش‌تر رایج بوده که جنبش مشروطه را پدیده‌ای صرفآ سیاسی بپنداریم، اما جنبش مشروطه  در عین حال به تحولی در زبان و ادبیات جامعه‌ی ایرانی نیز دامن زد. بی‌گمان ادبیات داستانی جدید فارسی بسیار وام‌دار جنبش مشروطه است. این نویسندگان مشروطه بودند که به قالب‌های ادبی جدید برای بیان ایده‌های جدید روی آوردند و راه را برای رواج رمان و داستان و نمایشنامه هموار ساختند.

همان‌گونه که گفته آمد، اگر پدیده‌ی ادبیات اعتراضی را به ادبیات چپ فرونکاهیم، شایان توجه خواهد بود که ریشه‌ها و آبشخورهای ادبیات داستانی جدید ما که با جنبش مشروطه در پیوند است، اساسآ به درون‌مایه‌ی اعتراض گره خورده است؛ در واقع باید گفت مرکزی‌ترین مضمون ادبیات مشروطه اعتراض است؛ اعتراض به استبداد، اعتراض به جهل و خرافات، اعتراض به بی‌قانونی و غیره.

از این‌روست که نویسندگان جدید مانند فتح‌علی آخوندزاده در نامه‌ای به میرزا آقا تبریزی می‌نویسد: «دوره‌ی گلستان و زینت‌المجالس گذشته است. امروز این قبیل تصنیفات به ‌کار نمی‌آید. امروز تصنیفی که متضمن فوائد ملت و مرغوب طبایع خوانندگان است، فن دراما و رمان است.»

شاید چنین به نظر آید که سخن آخوندزاده بر سر قالب‌های جدید ادبی است، اما در واقع مراد او محتوای جدیدی است که در این قالب‌های جدید ظهور یافته‌اند؛ یعنی آگاهی‌رسانی به جامعه‌ی جهل و خرافات‌زده و مبارزه با استبداد و خودکامگی.

گفتنی است که در آغاز جنبش مشروطه گونه‌های جدید ادبی و نیز ادبیات انتقادی بیش‌تر از فرانسه و سپس روسیه بر نویسندگان مشروطه تأثیر گذاشتند. گمان نگارنده‌ی این سطور آن است که نویسندگان دوره‌ی مشروطه بیش از نویسندگان چپ‌گرا تحت تأثیر نویسندگان جنبش روشنگری بودند و شاید از همان‌رو که در دام ایدئولوژی خاص سیاسی نیفتادند، تأثیرگذاری و میراث ارجمندتری از خود برجای گذاشتند.

جزو نخستین نویسندگان دوره‌ی مشروطه کسانی بودند که در خارج از ایران می‌زیستند؛ برای نمونه آخوندزاده که به او اشاره شد و نیز طالبوف، میرزا حبیب اصفهانی، زین‌العابدین مراغه‌ای، میرزا آقاخان کرمانی، میرزا صالح شیرازی و غیره.

همان‌گونه که اشاره شد، الگوی بیش‌تر این نویسندگان جنبش روشنگری بود. برای نمونه طالبوف با الهام از کتاب امیل اثر روسو، کتاب احمد یا سفینه‌ی طالبی را می‌نویسد و در جایی می‌گوید امیل کودکی غربی است و احمد نمونه‌ی شرقی آن. از این‌رو بیش‌تر اندیشمندان این دوره مانند ملکم‌خان یا مراغه‌ای نه گرفتار غرب‌ستیزی ‌ــ‌که مشخصه‌ی برخی از آثار چپ بود‌ــ بلکه علاقمند به بهره‌گیری و آموختن از فرهنگ غرب بودند و در این‌باره تجربه‌ی ژاپن را در اخذ فرهنگ و صنعت غرب سرمشق قرار داده بودند.

در این‌جا مجال پرداختن و حتی نام‌بردن از همه‌ی آثار اعتراضی دوره‌ی مشروطه نیست و تنها می‌توان به مثابه‌ی مشت نمونه‌ای از خروار به ذکر چند نام و اثر بسنده کرد؛ مانند رمان سرگذشت حاجی بابای اصفهانی به ترجمه یا بهتر بگوییم بازنویسی درخشان میرزا حبیب اصفهانی، برخی نوشته‌های دهخدا مانند چرند و پرند و دخو، نوشته‌های محمد قلی‌زاده و دیگرانی که از برخی نیز نام بردیم.

بایسته‌ی تأکید است که در این نوشته تمرکز من بر ادبیات داستانی بوده است، اما نباید از یاد برد بیش از ادبیات داستانی این شعر و موسیقی اعتراضی بود که تأثیرگذار واقع شد. برای نمونه قطعه‌ی «از خون جوانان وطن لاله دمیده» سروده‌ی عارف قزوینی یا «مرغ سحر» سروده‌ی ملک‌الشعرای بهار و موسیقی مرتضی نی‌داوود بر آن یا «ای ایران» سروده‌ی حسین گل‌گلاب با موسیقی روح‌الله خالقی بر آن بسیار آشناتر از هر داستان یا رمانی برای ایرانیان آن روزگار و حتی هم‌اکنون به شمار می‌آیند و بی‌نیاز از معرفی شمرده می‌شوند. به طور کلی ناگفته پیداست که هنرهایی مانند سینما، موسیقی و در مراحل بعدی شعر، برای مخاطبان ایرانی همواره جذاب‌تر و از این‌رو پرمخاطب‌تر از رمان یا داستان بوده است و گذر زمان نیز تأثیری بر این اقبال نگذاشته است؛ به گونه‌ای که بعدها نیز سروده‌ها و موسیقی‌هایی مانند «بهاران خجسته باد»ِ با ترانه عبدالله بهزادی و آهنگ کرامت دانشیان، «آفتاب‌کاران جنگل» اثر سعید سلطان‌زاده یا «یار دبستانی» منصور تهرانی در صدر آثار محبوب و تأثیرگذار قرار گرفتند.

برای خالی‌نبودن عریضه بسنده می‌کنم به نام‌بردن از معروف‌ترین شاعران مشروطه که شعرهایی اعتراضی سرودند؛ از جمله ابولقاسم لاهوتی، میرزاده عشقی، فرخی یزدی، عارف قزوینی و غیره. از شاعران پس از مشروطه نیز باید از کسانی چون نیما، ابتهاج، محمد زهری، منوچهر نیستانی، نصرت رحمانی، غلام‌حسین متین، جعفر کوش‌آبادی، سیاوش کسرایی، رعدی آذرخشی، اخوان ثالث، احمد شاملو و غیره نام برد.

باز گردیم به تاریخچه و نمونه‌های ادبیات اعتراضی در ایران. اگر بخواهیم ادبیات داستانی ایران و در ذیل آن ادبیات اعتراضی را دوره‌بندی کنیم، شاید بتوان به چنین تقسیم‌بندی‌ای که حسن میرعابدینی، پژوهشگر نام‌آشنای معاصر در کتاب صد سال داستان‌نویسی در ایران(۱) به دست داده،  قائل شد:

ادبیات اعتراضی از بحبوحه‌ی مشروطه تا ۱۳۰۰ خورشیدی که به آن پرداختیم، سپس از ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ که با به‌قدرت‌رسیدن رضاشاه ادبیات و هنر اعتراضی تا حد زیادی به محاق می‌رود، آن‌گاه از ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ که با سقوط رضاشاه تا کودتای ۲۸ مرداد بیش‌تر شاهد برآمدن ادبیاتی تبلیغی و آرمان‌گرایانه و چیرگی الگوی چپ بودیم، از ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۲ که میر‌عابدینی آن را دوره‌ی شکست و گریز می‌نامد، از ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ دوره‌ی بیداری و به خودآیی، سرانجام از ۱۳۵۷ تاکنون که دوره‌ی استقرار جمهوری اسلامی است و البته در چهل‌واندی سال از آن تاریخ تاکنون درون این دوره شاهد زیرشاخه‌هایی از ادبیات داستانی مانند ادبیات سفارشی و دولتی مانند ادبیات جنگ، ادبیات مهاجرت و ادبیات در تبعید و غیره بوده‌ایم. می‌کوشیم به برجسته‌ترین آثار اعتراضی در هریک از دوره‌های یادشده اشاره‌ای کنیم.

از ادبیات در دوره‌ی مشروطه و تأثیرپذیری آن از الگوهای روشنگری سخن گفتیم. از این‌رو باید اشاره کنیم که آثار ادبی دوره‌ی مشروطه به مانند بیش‌تر آثار دوره‌ی روشنگری شبه‌رمان و شبه‌داستان و شبه‌نمایشنامه بودند؛ به این معنا که چون قصد و هدف ارائه‌ی پیام و اصلاح اجتماعی یا سیاسی جامعه بود، در نگاهی فنی‌تر و تخصصی از دریچه‌ی نقد ادبی کیفیت این آثار چندان پذیرفتنی نمی‌نماید؛ البته این سخن نافی ارزش این آثار نیست، اما برای نمونه اگر کتاب احمد ارزشی دارد، به سبب نقش اجتماعی و سیاسی آن در جنبش مشروطه است و نه به سبب خام‌دستی‌های تکنیکی آن؛ درست به مانند کتاب امیل روسو که در مقام رمان فاقد ارزش شمرده می‌شود. به همین سبب است که به دلایل فنی سرآغاز ادبیات جدید داستانی ما نه با کتاب احمد یا دخوی دهخدا، بلکه با داستان‌های جمال‌زاده و هدایت تعیین می‌شود. جالب آنکه سرآغاز ادبیات داستانی جدید فارسی با موضوع اعتراض گره خورده است. جمالزاده در اصل به نیت اعتراض به جهل و خودکامگی دست به نوشتن داستان زد یا حتا آثاری اعتراضی مانند نمایشنامه‌های شیللر را ترجمه کرد. هدایت که او نیز مانند جمالزاده بیش‌تر نگاهش به اندیشمندان روشنگری بود تا آرمان‌گرایان چپ، به نقد خرافات مذهبی پرداخت و در آثاری چون افسانه‌ی آفرینش و توپ مرواری  شک ورزی و نقد و طنز را به مانند کسانی مانند ولتر به‌کار گرفت.اما این دوره در عین حال دوره‌ی اختناق نیز شمرده می‌شود و از این‌رو آثار اعتراضی اندکی امکان چاپ و نشر می‌یابند؛ از جمله تک‌و‌توک داستان‌هایی از جمال‌زاده و هدایت و بزرگ علوی و محمد مسعود. فضای ادبیات ایرانی در این دوره بیش‌تر به ادبیات وهمی یا بوف کوری شهرت دارد؛ ادبیاتی درون‌گرا که به سبب اختناق بیش‌تر اسطوره‌گرا و تمثیلی است.

با بروز جنگ جهانی دوم و سقوط رضاشاه تحولات جدیدی رخ می‌دهد. با ترجمه‌ی ادبیات برون‌گرایانه‌ی آمریکایی، از جمله آثار همینگوی و بعدها آپتون سینکلر، سینکلر لوئیس، استاین‌بک و دیگران ادبیات داستانی ایرانی از فضای بوف کوری بیرون می‌آید و جنبه‌هایی اعتراضی به خود می‌گیرد. نویسنده‌هایی مانند ابراهیم گلستان و صادق چوبک که خود از مترجمان ادبیات آمریکایی بودند، در ارائه‌ی الگوی جدید مژثر واقع می‌شوند؛ در واقع بسیار جای تأمل دارد که چوبک، نویسنده‌ی تنگسیر که یکی از معترض‌ترین رمان‌های تاریخ ادبیات ایران شمرده می‌شود، مترجم برخی از آثار انتقادی و اجتماعی ادبیات انگلیسی‌زبان و به‌ ویژه آمریکایی است. جالب این‌که تجربه‌ای بیش‌وکم مشابه را در ادبیات آلمانی نیز سراغ داریم. با سقوط نازیسم و آغاز ترجمه‌ی ادبیات انگلیسی و آمریکایی ادبیات آلمانی از زیر نفوذ رمانتیسیسم و گرایش‌های فلسفی و الهیاتی خود رها می‌شود و به رئالیسمی انتقادی که زبان آسان‌فهم‌تری دارد، روی می‌آورد.

باری؛ از سویی دیگر نفوذ حزب توده و جریان چپ نیز به نوعی ادبیات اعتراضی، البته از نوع ایدئولوژیک‌اش دامن می‌زند. حزب توده به ‌ویژه از ۱۳۳۰ با چاپ نشریه‌ی «کبوتر صلح» می‌کوشد مروج رئالیسم سوسیالیستی در عرصه‌ی ادبیات باشد. این نوع ادبیات نیز که گرفتار شعارزدگی و تبلیغات حزبی شمرده می‌شد، به مانند ادبیات روشنگری دچار آسیب‌هایی بود و داستان‌های نویسندگانی چون احسان طبری یا به‌آذین توفیق چندانی نیافتند؛ حتی نیما یوشیج که در شعر اعتراضی بسیار موفق بود، هنگامی که به داستان دست می‌برد، حاصل کارش چنگی به دل نمی‌زند. موفق‌ترین آثار اعتراضی را در این دوره دست بر قضا کسانی می‌نویسند که حزبی نیستند یا توانسته‌اند از شعارزدگی و ایدئولوژی‌گرایی‌های حزبی فاصله بگیرند؛ از جمله هدایت در کتاب حاجی آقا یا داستان فردا یا بزرگ علوی در چشم‌هایش یا داستان گیله‌مرد یا گلستان در آذر، ماه آخر پاییز یا آل‌احمد در مدیر مدرسه و غیره.

نفوذ فکر چپ شاید از سوی کارگران ایرانی که در صنعت نفت قفقاز کار می‌کردند و با ادبیات چپ آشنا شده بودند، آغاز شد و نخست خود را در شعر نشان داد تا جایی که ملک‌الشعرای بهار نیز چند شعری موسوم به شعر کارگری سروده بود. در این میان برگزاری کنگره‌ی نویسندگان ایران در سال ۱۳۲۵ رخدادی تأثیرگذار بود. این کنگره به نوعی سنگ بنای تشکلی شد که در ۱۳۴۷ کانون نویسندگان ایران نام گرفت. به هر رو نفوذ جریان چپ در این کنگره بسیار هویدا بود. «علی‌اصغر حکمت که از دولت‌مردان دوران پهلوی است، در ۱۳۲۵ در سخن‌رانی‌اش از ادبیات سوسیالیستی و کارگری نام می‌برد و ابوالقاسم حالت و لطف‌علی صورتگر و پرویز ناتل خانلری و نیما و دیگران شعرهایی خواندند که مسایل اجتماعی و سیاسی ایران و هم‌چنین انقلاب اکتبر را انعکاس می‌داد.»(۲)

کنگره‌ی یادشده کوششی بود برای متعهدساختن ادبیات با گرایش‌های واقع‌گرایانه و اجتماعی. پس از کودتای ۲۸ مرداد که جوی از سرخوردگی را میان روشنفکران سبب شد، ادبیات اعتراضی گرچه افول کرد، از میان نرفت. در دوره‌ی پس از ۲۸ مرداد تا وقوع انقلاب اسلامی نویسندگان فراوانی آثاری پدید آوردند که می‌توان بیش‌وکم آن‌ها را اعتراضی شمرد؛ گیرم سرخوردگی و بیم و هراس نیز با اعتراض آمیخته باشد. در این دوره نویسندگانی چون غلام‌حسین ساعدی، آل‌احمد، صمد بهرنگی، احمد محمود، فریدون تنکابنی، جمال میرصادقی، سیمین دانشور، محمود دولت‌آبادی، علی اشرف درویشیان، منصور یاقوتی و غیره از برجسته‌ترین نویسندگانی‌اند که به مضمون اعتراض در آثار خود پرداخته‌اند؛ البته اگر نام بسیاری از نویسندگان در این سیاهه نیامده است، به آن معنا نیست که هیچ‌یک از آثار ایشان به مضمون اعتراض نپرداخته است. برای نمونه می‌توان مدعی شد شازده احتجاب گلشیری نیز اثری اعتراضی به شمار می‌آید، اما در چنین مواردی مقوله‌ی اعتراض زیر سایه‌ی مضامین یا فرم اثر از اولویت خارج شده است.

پس از انقلاب اسلامی با گذشت سریع «بهار آزادی» و محکم‌شدن پایه‌های حکومت جدید ایدئولوژیک، سانسور و ممیزی به مراتب شدیدتر و گسترده‌تر از نظام پیشین رخ نمود و مجال اندکی به آثار معترض داده شد. در کنار سانسور شدید، رانت و سوبسید‌ دادن به نویسندگان حکومتی و کوشش برای خلق ادبیات سفارشی و ایدئولوژیک بیش از پیش ادبیات مستقل را به طور کلی و ادبیات اعتراضی را به گونه‌ی خاص به محاق برد. با این حال گاهی نیز آثاری از زیر تیغ سانسور رد می‌شدند که می‌شد آن‌ها را جزو ادبیات انتقادی شمرد. برای نمونه آثاری از رضا براهنی، نسیم خاکسار، امیرحسن چهلتن، اسماییل فصیح (در زمستان ۶۲)، شهریار مندنی‌پور، قاضی ربیحاوی و دیگران.

در این میان آن‌چه چشم‌گیر می‌نماید، برآمدن معنادار نویسندگان زن در جامعه‌ی ادبی است. در حالی که شمار نویسندگان زن در پیش از انقلاب به شمار انگشتان دست نیز نمی‌رسید، پس از انقلاب با جهشی تصاعدی نویسندگان زن ده‌ها برابر می‌شوند. ناگفته پیداست که بخش بزرگی از ادبیات زنان به شکل طبیعی اعتراضی شمرده می‌شود؛ ولو این اعتراض به جای سیستم حکومتی، اعتراض به ساختار مردسالارانه‌ی جامعه باشد. هرچند بیش‌تر آثار نویسندگان زن دچار فقر مضمونی‌اند و کم‌تر به مسایل کلان نظر دارند، در اعتراض به وضعیت زنان در جامعه‌ای سنتی و پدرسالار موفق بوده‌اند. اگر بپذیریم که درجه‌ی پیش‌رفتگی یک جامعه یا فرهنگ از وضعیت زنان آن جامعه مشخص می‌شود، باید بپذیریم جامعه‌ی ایرانی جهشی به سوی توسعه داشته است. نگاه انتقادی به جامعه‌ی سنتی و پدرسالار را در آثار نویسندگانی چون شهرنوش پارسی‌پور، غزاله علی‌زاده، منیرو روانی‌پور، فریبا وفی و غیره می‌توان دید و یافت. برخی از این نویسندگان زن افزون بر اعتراض به ساختارهای اجتماعی آشکارا به نقد ساختارهای حکومتی نیز پرداخته‌اند برای نمونه بلقیس سلیمانی در بازی آخر بانو، مهسا محب‌علی در نگران نباش، شهرنوش پارسی‌پور در سگ و زمستان بلند  و غیره.

گفتنی است زنان نه‌تنها در ادبیات، بلکه در جنبش‌های سیاسی اخیر نیز بسیار پیشرو ظاهر شده‌اند. برای نمونه موفقیت کمپین‌های زنانه‌ای مانند «مادران صلح» به مراتب موفق‌تر از احزاب سیاسی برخوردار از امکانات بوده است؛ هم‌چنین جنبش «زن، زندگی، آزادی» که اکنون به یک انقلاب مدرن مدنی بدل شده است، تمرکز خود را بر مسئله‌ی زنان گذاشته و زنان در آن نقش کلیدی دارند.

در پایان سخن باید ابراز تأسف کرد که هنوز شاهد ادبیات اعتراضی مهمی تحت تأثیر جنبش سبز در دهه‌ی گذشته و جنبش «زن، زندگی، آزادی» در حال حاضر نیستیم. با این‌که در حوزه‌ی موسیقی و شعر شاهد آثار بسیار تأثیرگذاری مانند «برای…»، ساخته‌ی شروین حاجی‌پور و ترانه‌های رپ توماج صالحی هستیم، متأسفانه نه‌تنها رمان، بلکه داستان‌های چشم‌گیر شایان ذکری که به وقایع اخیر بپردازد، سراغ نداریم؛ البته ممکن است گفته شود برای خلق ادبیاتی ملهم از جنبش اخیر به گذشت زمان نیاز است، اما هنگامی که به جنبش سبز نیز می‌نگریم، بازتاب مناسبی از آن جنبش اعتراضی که دوازده سال از آن می‌گذرد، در ادبیات داستانی نمی‌یابیم. نگارنده با این آرزو که به ‌زودی جای این خلاء در ادبیات داستانی فارسی پر شود، سخن خود را به پایان می‌برد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.

سربریدن مونا حیدری توسط همسرش؛ متهم ردیف اول به ۷ سال و نیم زندان محکوم شد

  قوه قضائیه ایران می گوید همسر مونا (غزل) حیدری که سال گذشته همسر ۱۷ ساله خود را سر بریده بود، به ۷ سال و نیم زندان محکوم شده است. انتشار ت...